صائب تبریزی (غزلیات)/مهربانی از میان خلق دامن چیده است
ظاهر
مهربانی از میان خلق دامن چیده است | از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است | |||||
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است | جامهها پاکیزه و دلها به خون غلتیده است | |||||
رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است | روی دل از قبلهی مهر و وفا گردیده است | |||||
پردهی شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است | صبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده است | |||||
نیست غیر از دست خالی پردهپوشی سرو را | خار چندین جامهی رنگین ز گل پوشیده است | |||||
گوهر و خرمهره در یک سلک جولان میکنند | تار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده است | |||||
هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه | در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است | |||||
تر نگردد از زر قلبی که در کارش کنند | یوسف بیطالع ما گرگ باراندیده است | |||||
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست | چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است | |||||
برزمین آن کس که دامان میکشید از روی ناز | عمرها شد زیر دامان زمین خوابیده است | |||||
گر جهان زیر و زبر گردد، نمیجنبد ز جا | هر که صائب پا به دامان رضا پیچیده است |