صائب تبریزی (غزلیات)/پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش

از ویکی‌نبشته
صائب تبریزی (غزلیات) از صائب تبریزی
(پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش)
  پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش مردان به دیگری نگذارند کار خویش  
  چون شیشه‌ی شکسته و تاک بریده‌ام عاجز به دست گریه‌ی بی‌اختیار خویش  
  از وقت تنگ، چون گل رعنا درین چمن یک کاسه کرده‌ایم خزان و بهار خویش  
  انجم به آفتاب شب تیره را رساند دارم امیدها به دل داغدار خویش  
  سنگ تمام در کف اطفال هم نماند آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش !  
  دایم میانه‌ی دو بلا سیر می‌کند هر کس شناخته است یمین و یسار خویش  
  صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان مرغی که در قفس گذراند بهار خویش