صائب تبریزی (غزلیات)/زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
ظاهر
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من | شود سپهر زمینگیر از آرمیدن من | |||||
هزار مرحله را چون جرس دل شبها | توان برید به آواز دل تپیدن من | |||||
مرا چو آبله بگذار تا شوم پامال | نمیرسد چو به کس فیضی از رسیدن من | |||||
فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان | که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من | |||||
هزار فتنهی خوابیده چون شراب کهن | نهفته است در آغوش آرمیدن من | |||||
درین ریاض، چو چشم آن ضعیف پروازم | که برگ کاه شود مانع پریدن من | |||||
مرا چون صبح به دست دعا نگه دارید | که روشن است جهان از نفس کشیدن من | |||||
حیات من به تماشای گلعذاران است | ز راه چشم چو شبنم بود چریدن من | |||||
عیار آن لب شیرین و ساعد سیمین | توان گرفتن از دست و لب گزیدن من | |||||
ز بس که تلخی دوران کشیدهام صائب | دهان مار شود تلخ از گزیدن من! |