صائب تبریزی (غزلیات)/رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
ظاهر
رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل | چون سایه در قفای تو افتاد بوی گل | |||||
ناز دم مسیح گران است بر دلم | این خار را نگر که گرفته است خوی گل | |||||
آبی نزد بر آتش بلبل درین بهار | خالی است از گلاب مروت سبوی گل | |||||
از گلشنی که دست تهی میرود نسیم | پر کردهام چو غنچه گریبان ز بوی گل | |||||
شرم رمیده را نتوان رام حسن کرد | رنگ پریده باز نیاید به روی گل | |||||
کردم نهفته در دل صد پاره راز عشق | غافل که بیش میشود از برگ، بوی گل | |||||
صائب تلاش قرب نکویان نمیکنم | چشم ترست حاصل شبنم ز روی گل |