صائب تبریزی (غزلیات)/ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
ظاهر
ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم | بی گره چون رشته گشتم، غوطه در گوهر زدم | |||||
صبح محشر عاجز از ترتیب اوراق من است | بس که خود را در سراغ او به یکدیگر زدم | |||||
شد دلم از خانهی بی روزن گردون سیاه | همچو آه از رخنهی دل عاقبت بر در زدم | |||||
آن سیه رویم که صد آیینه را کردم سیاه | وز غلط بینی در آیینهی دیگر زدم | |||||
چون کف دریا پریشان سیر شد دستار من | بس که چون دریا، کف از شور جنون بر سر زدم | |||||
میخورم بر یکدگر از جنبش مژگان او | من که چندین بار تنها بر صف محشر زدم | |||||
هر چه میآرد رعونت، دشمن جان من است | تیغ خون آلود شد گر شاخ گل بر سر زدم | |||||
تلخی گفتار بر من زندگی را تلخ داشت | لب ز حرف تلخ شستم، غوطه در شکر زدم | |||||
این جواب آن که میگوید نظیری در غزل | تا کواکب سبحه گردانید، من ساغر زدم |