صائب تبریزی (غزلیات)
ظاهر
- یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
- آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
- بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
- نداد عشق گریبان به دست کس ما را
- اگر به بندگی ارشاد میکنیم ترا
- یک بار بی خبر به شبستان من درآ
- دانستهام غرور خریدار خویش را
- نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
- سودا به کوه و دشت صلا میدهد مرا
- گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
- ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
- دل ز هر نقش گشته ساده مرا
- نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
- طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
- چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
- هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
- عمری است حلقهی در میخانهایم ما
- یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
- خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
- خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
- چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
- دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
- ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
- هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب
- عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
- درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
- حضور دل نبود با عبادتی که مراست
- از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
- دیوانهی خموش به عاقل برابرست
- با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
- به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
- دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
- مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
- باد بهار مرهم دلهای خسته است
- از جوانی داغها بر سینهی ما مانده است
- مهربانی از میان خلق دامن چیده است
- زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
- موج شراب و موجهی آب بقا یکی است
- روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
- آب خضر و می شبانه یکی است
- مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
- چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست
- مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
- بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت
- کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت
- از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت
- تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
- دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
- هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
- خوش آن که از دو جهان گوشهی غمی دارد
- آزادهی ما برگ سفر هیچ ندارد
- جویای تو با کعبهی گل کار ندارد
- از فسون عالم اسباب خوابم میبرد
- مکتوب من به خدمت جانان که میبرد؟
- تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
- چارهی دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
- دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
- نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
- جذبهی شوق اگر از جانب کنعان نرسد
- گردنکشی به سرو سرافراز میرسد
- هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
- شوق می از بهار گلاندام تازه شد
- زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
- به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
- از جلوهی تو برگ ز پیوند بگسلد
- آبها آیینهی سرو خرامان تواند
- نه آسمان سبوکش میخانهی تواند
- دل را کجا به زلف رسا میتوان رساند؟
- هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
- طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند
- نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
- فلک به آبلهی خار دیده میماند
- سبکروان به زمینی که پا گذاشتهاند
- این غافلان که جود فراموش کردهاند
- دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
- دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
- از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
- کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
- نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
- هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
- میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
- دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
- پیرانهسر همای سعادت به من رسید
- خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
- چون صراحی رخت در میخانه میباید کشید
- من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
- سینهای چاک نکردیم درین فصل بهار
- شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
- صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
- ز خار زار تعلق کشیده دامان باش
- پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
- از هر صدا نبازم، چون کوهی لنگر خویش
- سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
- در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
- تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
- رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
- روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
- در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
- از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
- ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان ماندهام
- شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
- از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم
- نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
- ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
- دست در دامن رنگین بهاری نزدم
- مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
- نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
- ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
- از روی نرم، سرزنش خار میکشم
- با تجرد چون مسیح آزار سوزن میکشم
- به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
- دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
- بیخود ز نوای دل دیوانهی خویشم
- سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
- به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
- میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
- چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
- دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
- ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
- ما هوش خود با بادهی گلرنگ دادهایم
- ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم
- ما درین وحشت سرا آتش عنان افتادهایم
- ما نقل باده را ز لب جام کردهایم
- ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
- ما رخت خود به گوشهی عزلت کشیدهایم
- ما گر چه در بلندی فطرت یگانهایم
- ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
- ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
- ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
- ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
- از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
- خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
- ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
- جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
- صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
- گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم
- ما تازه روی چون صدف از دانهی خودیم
- ما در شکست گوهر یکدانهی خودیم
- چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
- چشم امید به مژگانتر خود داریم
- ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
- ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
- ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
- گردباد دامن صحرای بیسامانیم
- اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
- بده می که بر قلب گردون زنیم!
- ما کنج دل به روضهی رضوان نمیدهیم
- تا از خودی خود نبریدند عزیزان
- موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
- توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
- بوی گل و نسیم صبا میتوان شدن
- مکن منع تماشایی ز دیدن
- خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
- ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
- با حلقهی ارادت ساغر به گوش کن
- ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
- ز بیعشقی بهار زندگی دامن کشید از من
- عاشق سلسلهی زلف گرهگیرم من
- زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
- عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
- ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو
- زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
- عقدهای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
- به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
- یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
- صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
- یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
- بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی
- در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
- دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
- ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
- ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
- گر درد طلب رهبر این قافله بودی
- یک روز گل از یاسمن نچیدی
- سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
- حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
- به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
- چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
- زهی رویت بهار زندگانی
- دایم ستیزه با دل افگار میکنی