صائب تبریزی (غزلیات)/اشک است، درین مزرعه، تخی که فشانیم
ظاهر
اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم | آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم | |||||
از ما گلهی بیثمری کس نشینده است | هر چند که چون بید سراپای زبانیم | |||||
بیداری دولت به سبکروحی ما نیست | هر چند که چون خواب بر احباب گرانیم | |||||
چون تیر مدارید ز ما چشم اقامت | کز قامت خم گشته در آغوش کمانیم | |||||
گر صاف بود سینهی ما، هیچ عجب نیست | عمری است درین میکده از درد کشانیم | |||||
موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما | آمادهی پرواز چو اوراق خزانیم | |||||
از ما خبر کعبهی مقصود مپرسید | ما بیخبران قافلهی ریگ روانیم | |||||
عمری است که در خرقهی پرهیز چو صائب | سرحلقهی رندان خرابات جهانیم |