صائب تبریزی (غزلیات)/گردباد دامن صحرای بیسامانیم
ظاهر
گردباد دامن صحرای بیسامانیم | هیچ کس را دل نمیسوزد به سرگردانیم | |||||
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من | هست در وقت گرانبها سبک جولانیم | |||||
راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب | بیتامل میتوان خواند از خط پیشانیم | |||||
هر کجا باشم بغیر از گوشهی دل در جهان | گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم | |||||
در غریبی میتوان گل چید از افکار من | در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم | |||||
در چنین وقتی که میباید گزیدن دست و لب | از خجالت مهر لب گردیده بیدندانیم | |||||
دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو | میدهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم | |||||
میکند بیبرگی از آفت سپرداری مرا | وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم | |||||
بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم | میشود معمور صائب هر که گردد بانیم |