صائب تبریزی (غزلیات)/فلک به آبلهی خار دیده میماند
ظاهر
فلک به آبلهی خار دیده میماند | زمین به دامن در خون کشیده میماند | |||||
طراوت از ثمر آسمانیان رفته است | ترنج ماه به نار کفیده میماند | |||||
شکفته چون شوم از بوستان، که لاله و گل | به سینههای جراحت رسیده میماند | |||||
زمین ساکن و خورشید آتشین جولان | به دست و زانوی ماتمرسیده میماند | |||||
کمند حادثه را چین نارسایی نیست | رمیدنی به غزال رمیده میماند | |||||
ز روی لاله ازان چشم برنمیدارم | که اندکی به دل داغدیده میماند | |||||
چو تیر، راست روان بر زمین نمیمانند | عداوتی به سپهر خمیده میماند | |||||
تمتع از رخ گل میبرند دیدهوران | به عندلیب گلوی دریده میماند |