صائب تبریزی (غزلیات)/گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم
ظاهر
گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم | نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم | |||||
نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی | غنچه بودیم درین باغ، که دلگیر شدیم | |||||
گر چه از کوشش تدبیر نچیدیم گلی | اینقدر بود که تسلیم به تقدیر شدیم | |||||
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را | شد جهان پیر، همان روز که ما پیر شدیم | |||||
تن ندادیم به آغوش زلیخای هوس | راضی از سلسلهی زلف به زنجیر شدیم | |||||
صلح کردیم به یک نفس ز نقاش جهان | محو یک چهره چو آیینهی تصویر شدیم | |||||
صائب آن طفل یتیمیم در آغوش جهان | که به دریوزه به صد خانه پی شیر شدیم |