صائب تبریزی (غزلیات)/هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
ظاهر
هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد | هر قطره ازو در دل، دریای دگر دارد | |||||
در حلقهی زلف او، دل راست عجب شوری | در سلسله دیوانه، غوغای دگر دارد | |||||
در سینهی خم هر چند، بی جوش نمیباشد | در کاسهی سرها می غوغای دگر دارد | |||||
نبض دل بیتابان، زین دست نمیجنبد | این موج سبک جولان، دریای دگر دارد | |||||
در دایرهی امکان، این نشاه نمیباشد | پیمانهی چشم او، صهبای دگر دارد | |||||
در شیشهی گردون نیست، کیفیت چشم او | این ساغر مردافکن، مینای دگر دارد | |||||
شوخی که دلم خون کرد، از وعده خلافیها | فردای قیامت هم، فردای دگر دارد | |||||
ای خواجهی کوته بین، بیداد مکن چندین | کاین بندهی نافرمان، مولای دگر دارد | |||||
از گفتهی مولانا، مدهوش شدم صائب | این ساغر روحانی، صهبای دگر دارد |