صائب تبریزی (غزلیات)/به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
ظاهر
به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی | مرا از دست غم بستان به یک پیمانه ای ساقی | |||||
مصفا کن ز عقل و هوش ارواح مقدس را | چمن را پاک کن از سبزهی بیگانه ای ساقی | |||||
خمار می پریشان دارد اوراق حواسم را | مرا شیرازه کن چون گل به یک پیمانه ای ساقی | |||||
اگر چه آب و خاک من عمارت بر نمی دارد | ز درد باده کن تعمیر این ویرانه ای ساقی | |||||
برآر از پردهی مینا شراب آشنارو را | خلاصی ده مرا زین عالم بیگانه ای ساقی | |||||
به خورشید سبک جولان، فلک بسیار مینازد | به دور انداز ساغر را تو هم مستانه ای ساقی | |||||
حریف بادهی بیغش، ز غشها پاک میباید | جدا کن عقل را از ما، چو کاه از دانه ای ساقی | |||||
کشاکش میبرد هر ذره خاکم را به صحرایی | ز هم مگذار اجزای مرا بیگانه ای ساقی | |||||
مرا سرمای زهد خشک چند افسرده دل دارد؟ | بریز از پرتو می، رنگ آتشخانه ای ساقی | |||||
نگردد پشتبان رطل گران گر قصر هستی را | به راهی میرود هر خشت این غمخانه ای ساقی | |||||
اگر از خاک برداری به یک پیمانه صائب را | چه کم میگردد از سامان این میخانه ای ساقی؟ |