صائب تبریزی (غزلیات)/یک بار بی خبر به شبستان من درآ

از ویکی‌نبشته
صائب تبریزی (غزلیات) از صائب تبریزی
(یک بار بی خبر به شبستان من درآ)
  یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ  
  از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ  
  مانند شمع، جامه‌ی فانوس شرم را بیرون در گذار و به این انجمن درآ  
  دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است بند قبا گشوده به آغوش من درآ  
  آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ