صائب تبریزی (غزلیات)/زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
ظاهر
زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو | گره چو نقطه شود رشتهی سخن بیتو | |||||
نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد | برون ز خانه دود شمع انجمن بیتو | |||||
صدف ز دوری گوهر، چمن ز رفتن گل | چنان به خاک برابر نشد که من بیتو | |||||
شود ز شیشهی خالی خمار میافزون | غبار دیده فزاید ز پیرهن بیتو | |||||
به چشم شبنم این بوستان گل افتاده است | ز بس گریسته در عرصهی چمن بیتو | |||||
ز ما توقع پیغام و نامه بیخبری است | گره فتاده به سررشتهی سخن بیتو | |||||
تو رفتهای به غریبی و از پریشانی | شده است شام غریبان مرا وطن بیتو | |||||
به روی گرم تو ای نوبهار حسن، قسم | که شد فسرده دل صائب از سخن بیتو |