صائب تبریزی (غزلیات)/هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
ظاهر
هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند | عقدهای کز پیچ و تاب زلف در دل ماند، ماند | |||||
پاکشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق | هر که را چون سرو اینجا پای در گل ماند، ماند | |||||
ناقص است آن کس که از فیض جنون کامل نشد | در چنین فصل بهاری هر که عاقل ماند، ماند | |||||
میبرد عشق از زمین بر آسمان ارواح را | زین دلیل آسمانی هر که غافل ماند، ماند | |||||
تشنهی آغوش دریا را تنآسانی بلاست | چون صدف هر کس که در دامان ساحل ماند، ماند | |||||
نیست ممکن، نقش پا را از زمین برخاستن | هر گرانجانی که در دنبال محمل ماند، ماند | |||||
سیل هیهات است تا دریا کند جایی مقام | یک قدم هر کس که از همراهی دل ماند، ماند | |||||
برنمیگردد به گلشن شبنم از آغوش مهر | هر که صائب محو آن شیرین شمایل ماند، ماند |