صائب تبریزی (غزلیات)/از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
ظاهر
از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام | آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام | |||||
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر | دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام | |||||
چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین | تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام | |||||
از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس | کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام | |||||
طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند | چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟ | |||||
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود | من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام |