صائب تبریزی (غزلیات)/نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
ظاهر
نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم | که بر بیحاصلی میلرزم و بسیار میلرزم | |||||
ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی | ز بیم چشم بد بر دیدهی بیدار میلرزم | |||||
به مستی میتوان بر خود گوارا کرد هستی را | درین میخانه بر هر کس که شد هشیار میلرزم | |||||
به چشم ناشناسان گوهرم سیماب میآید | ز بس بر خویشتن از سردی بازار میلرزم | |||||
به زنجیر تعلق گر چه محکم بستهام دل را | نسیمی گر وزد بر طرهی دلدار میلرزم | |||||
نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا | به آب روی خود چون ساغر سرشار می لرزم | |||||
ز بیکاری، نه مرد آخرت نه مرد دنیایم | به هر جانب که مایل گردد این دیوار، میلرزم | |||||
به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب | چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار میلرزم |