صائب تبریزی (غزلیات)/دل ز هر نقش گشته ساده مرا
ظاهر
دل ز هر نقش گشته ساده مرا | دو جهان از نظر فتاده مرا | |||||
تا چو مجنون شدم بیابانگرد | میگزد همچو مار، جاده مرا | |||||
صبر در مهد خاک چون طفلان | دست بر روی هم نهاده مرا | |||||
چون گهر قانعم به قطرهی خویش | نیست اندیشهی زیاده مرا | |||||
صد گره در دلم فتد چو صدف | یک گره گر شود گشاده مرا | |||||
تختهی مشق نقشها کرده است | همچو آیینه، لوح ساده مرا | |||||
هر قدر بیش باده مینوشم | میشود تشنگی زیاده مرا | |||||
بیخودی همچو چشم قربانی | کرده آسوده از اراده مرا | |||||
مانع سیر و دور شد صائب | صافی آب ایستاده مرا |