صائب تبریزی (غزلیات)/خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
ظاهر
خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن | دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن | |||||
نمیگردانی از من راه اگر سیل ملامت را | کف خاک مرا پیشانی صحرا کرامت کن | |||||
دل مینای می را میکند جام نگون خالی | دل پر خون چو دادی، چشم خونپالا کرامت کن | |||||
درین وحشت سرا تا کی اسیر آب وگل باشم؟ | مرا راهی به سوی عالم بالا کرامت کن | |||||
به گرداب بلا انداختی چون کشتی ما را | لبی خشک از شکایت چون لب دریا کرامت کن | |||||
حضور گلشن جنت به زاهد باد ارزانی | مرا یک گل زمین از ساحت دلها کرامت کن | |||||
بهار طبع صائب، فکر جوش تازهای دارد | نسیم گلستانش را دم عیسی کرامت کن |