صائب تبریزی (غزلیات)/نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
ظاهر
نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا | که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا | |||||
چو جام اول مینا، سپهر سنگیندل | به خاک راهگذر ریخت ناچشیده مرا | |||||
چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد | غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا | |||||
رهین وحشت خویشم که میبرد هر دم | به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا | |||||
نثار بوسهی او نقد جان چرا نکنم؟ | که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا | |||||
به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب | درین شکفته چمن، دیدهی ندیده مرا |