سیف فرغانی (غزلها)
ظاهر
- رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
- چنان عشقش پریشان کرد ما را
- اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
- ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
- تو را من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
- ای بدل کرده آشنایی را
- ای سعادت ز پی زینت و زیبایی را
- ای خجل از روی خوبت آفتاب
- ای پستهی دهانت شیرین و انگبین لب
- ای چو فرهاد دلم عاشق شیرین لبت
- تبارکالله از آن روی دلستان که توراست
- دلم بربود دوش آن نرگس مست
- دل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است
- دلبرا عشق تو نه کار من است
- یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
- دوست سلطان و دل ولایت اوست
- همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟
- در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست
- کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
- چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟!
- آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت
- جانم از عشقت پریشانی گرفت
- طوطی خجل فروماند از بلبل زبانت
- ای مه و خور به روی تو محتاج
- زهی با لعل میگونت شکر هیچ
- حق که این روی دلستان به تو داد
- دی یکی گفت، که از عشق خبرها دارد،
- نگارا دل همی خواهد که عشقت را نهان دارد
- نور رخ تو قمر ندارد
- دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد
- کسی کو همچو تو جانان ندارد
- چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
- مه نکویی ز روی او دارد
- در حلقهی زلف تو هر دل خطری دارد
- نگار من چو اندر من نظر کرد
- هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
- این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد
- قومی که جان به حضرت جانان همی برند
- آه درد مرا دوا که کند؟
- ای که در باغ نکویی به تو نبود مانند
- دردمندان غم عشق دوا میخواهند
- دوشم اسباب عیش نیکو بود
- مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
- رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود
- دلم بوسه ز آن لعل نوشین خوهد
- در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید
- بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید
- حدیث عشق در گفتن نیاید
- ای تو را تعبیه در تنگ شکر مروارید
- ای نامهی نو رسیده از یار
- ایا نموده دهانت ز لعل خندان در
- دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر
- مست عشقت به خود نیاید باز
- ای رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
- ایا به حسن چو شیرین به ملک چون پرویز
- جرعهای می نخورده از دستش
- گر چه جان میدهم از آرزوی دیدارش
- قند خجل میشود از لب چون شکرش
- شبی از مجلس مستان برآمد نالهی چنگش
- ترکی است یار من که نداند کس از گلش
- آنچه ز تست حال من گفت نمیتوانمش
- چو شد به خنده شکر بار پستهی دهنش
- چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش
- من ز عشق تو رستم از غم خویش
- دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق
- مرا که در تن بیقوت است جانی خشک
- هلال حسن به عهد رخ تو یافت کمال
- دل ز غمت زنده شد ای غم تو جان دل
- ای ز زلفت حلقهای بر پای دل
- تنی داری بسان خرمن گل
- چو بیند روی تو ای نازنین گل
- چو روی تو گل رنگین ندیدم
- گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم
- تا نقش تو هست در ضمیرم
- ای غم تو روغن چراغ ضمیرم
- از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم
- ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم
- ای منور به روی تو هر چشم
- گر عیب کنی که زار مینالم
- عشق تو زیر و زبر دارد دلم
- مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
- ای گشته نهان از من پیدات همی جویم
- از لطف و حسن یارم در جمع گل عذاران
- ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان
- ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
- بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن
- عشق را حمل بر مجاز مکن
- بپوش آن رخ و دلربایی مکن
- ای شکر لب نظری سوی من مسکین کن
- ای چشم من از رخ تو روشن
- ای لب لعلت شکرستان من!
- مرغ دلم صید کرد غمزهی چون تیر او
- به رنگ خود نیم زان رو وز آن مو
- چو هیچ مینکنی التفات با ما تو
- ای صبا قصهی عشاق بر یار بگو
- ای رقعهی حسن را رخت شاه
- ای پستهی دهانت نرخ شکر شکسته
- ای در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
- ای پیش تو ماه آسمان خیره
- از پسته تنگ خود آن یار شکر بوسه
- از آن شکر که تو در پستهی دهان داری
- ای که از سیم خام تن داری
- ای ز آفتاب رویت مه برده شرمساری
- جانا به یک کرشمه دل و جان همی بری
- دلبرا حسن رخت میندهد دستوری
- ای رخ تو شاه ملک دلبری
- ای که تو جان جهانی و جهان جانی
- کیست درین دور پیر اهل معانی
- ایا خلاصهی خوبان کراست در همه دنیی
- دی مرا گفت آن مه ختنی
- ای لب لعل تو را بنده بجان شیرینی
- ای شده حسن تو را پیشه جهان آرایی
- اگر خورشید و مه نبود برین گردون مینایی
- زهی خورشید را داده رخ تو حسن و زیبایی
- دل در غم چون تو بیوفایی
- تو قبلهی دل و جانی چو روی بنمایی
- الا ای شمع دل را روشنایی