سیف فرغانی (غزلها)/دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق
ظاهر
دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق | اگر نجات خوهی گوش کن عبارت عشق | |||||
چو غافلان منشین، راه رو که برخیزد | دو کون از سر راهت به یک اشارت عشق | |||||
خبر دهد که تو مردی و شد دلت زنده | ز مرگ رستی اگر بشنوی بشارت عشق | |||||
چو هیزم ار چه بسی سوختی ولی خامی | که همچو دیگ نجوشیدی از حرارت عشق | |||||
تو بر وضوی قدم باش و دل مده به کسی | که دوستی حدث بشکند طهارت عشق | |||||
گرت دل است که سرمایهدار وصل شوی | ز سوز بگذر و درساز با خسارت عشق | |||||
چو آسمان اگرش صدهزار باشد چشم | همیشه کور بود مرد بیبصارت عشق | |||||
ورای عشق خرابی است تا سرت نرود | برون منه قدمی هرگز از عمارت عشق | |||||
غلاموار همی کن ایاز را خدمت | که خواجه چاکر بنده است در امارت عشق | |||||
شبی ز شربت وصلش دهان کنی شیرین | چو تلخ کام شوی روزی از مرارت عشق | |||||
دگر ز حادثه غم نیست سیف فرغانی | تو را که خانه به تاراج شد ز غارت عشق |