سیف فرغانی (غزلها)/گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم
ظاهر
گر کسی را حسد آید که تو را مینگرم | من نه در روی تو، در صنع خدا مینگرم | |||||
من از آن توام و هر چه مرا هست توراست | روشن است این که به چشم تو، تو را مینگرم | |||||
خصم گوید که روا نیست نظر در رویش | من اگر هست و اگر نیست روا، مینگرم | |||||
تشنهام، نیست شگفت ار طلبم آب حیوة | دردمندم، نه عجب گر به دوا مینگرم | |||||
نور حسنیست در آن روی، بدان ملتفتم | من در آن آینه از بهر صفا مینگرم | |||||
روی زیبای تو آرام و قرار از من برد | من دگر باره در آن روی چرا مینگرم | |||||
هر طرف مینگرم تا که ببینم رویت | چون تو در جان منی من به کجا مینگرم | |||||
به حیات خودم امید نمیماند هیچ | چون به حال خود و انصاف شما مینگرم | |||||
مدتی شد که به من روی همی ننمایی | عیب بخت است نه آن تو چو وامینگرم | |||||
سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی | گل چو دستم ندهد ز آن به گیا مینگرم | |||||
ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم | «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم» |