سیف فرغانی (غزلها)/ای رقعهی حسن را رخت شاه
ظاهر
ای رقعهی حسن را رخت شاه | ماییم ز حسن رویت آگاه | |||||
روی تو مه تمام بر سرو | رخساره گل شکفته بر ماه | |||||
در کوی تو کدیه کردن ای دوست | نزد همه همچو مال دلخواه | |||||
ما از همه کمتریم در ملک | ما از همه پس تریم در راه | |||||
کس نور صفا ندید در ما | کس آب بقا نیافت در چاه | |||||
نی مسند فقر را ز من صدر | نی رقعهی عشق را زمن شاه | |||||
بربسته گلو چو میخ خیمه | پوشیده نمد چو چوب خرگاه | |||||
از صورت من جداست معنی | آمیخته نیست دانه با کاه | |||||
زین خرقه بود فضیحت من | کز پوست بود هلاک روباه | |||||
بر کسوت حال من چنان است | این خرقه که بر پلاس دیباه | |||||
آلوده به صد دراز دستی | این دامن و آستین کوتاه | |||||
ای گشته ز یاد دوست غافل | ذکرش ز زبان حال آگاه | |||||
چندان بشنو که حلقه گردد | در گوش دل تو های الله | |||||
تا دوست به دامت اوفتد سیف | از خویش خلاص خویشتن خواه |