سیف فرغانی (غزلها)/ای رفته رونق از گل روی تو باغ را

از ویکی‌نبشته
سیف فرغانی (غزلها) از سیف فرغانی
(ای رفته رونق از گل روی تو باغ را)
  ای رفته رونق از گل روی تو باغ را نزهت نبوده بی‌رخ تو باغ و راغ را  
  هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل آن زیب و زینت است کز اشکوفه باغ را  
  در کار عشق تو دل دیوانه را خرد ز آن سان زیان کند که جنون مر دماغ را  
  زردی درد بر رخ بیمار عشق تو اصلی است آنچنان که سیاهی کلاغ را  
  دل را برای روشنی و زندگی، غمت چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را  
  اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود مزد هزار شغل دهند این فراغ را  
  از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را