سیف فرغانی (غزلها)/ای پستهی دهانت شیرین و انگبین لب
ظاهر
ای پستهی دهانت شیرین و انگبین لب | من تلخ کام مانده در حسرت چنین لب | |||||
بودیم بر کناری عطشان آب وصلت | زد بوسهی تو ما را چون نان در انگبین لب | |||||
هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش | هر کو نهاده باشد باری دهان برین لب | |||||
عاشق از آستینت شکر کشد به دامن | چون تو به گاه خنده، گیری در آستین لب | |||||
تا در مقام خدمت پیش تو خاک بوسد | روزی دو ره نهاده خورشید بر زمین لب | |||||
از بهر آب خوردن باری دهان برو نه | تا لعل تر بریزد از کوزهی گلین لب | |||||
با داغ مهر مهرت ای بس گدا که چون من | از آرزوی لعلت مالند بر نگین لب | |||||
از معجزات حسنت بر روی تو بدیدم | هم شکر آب دندان هم پسته آتشین لب | |||||
دل تلخکام هجر است او را به جای باده | زین بوسههای شیرین درده به شکرین لب | |||||
تا چند باشد ای جان پیش در تو ما را | چون مرغ بهر دانه از خاک بوسه چین لب | |||||
تو سرخ روی حسنی تا کرد شیر شیرین | خط نبات رنگت همچون ترانگبین لب | |||||
چون فاخته بنالم اکنون که مر تو را شد | همچون گلوی قمری ز آن خط عنبرین لب | |||||
هنگام شعر گفتن شوقت مرا قرین دان | ز آن سان که در خموشی با لب بود قرین لب |