سیف فرغانی (غزلها)/کیست درین دور پیر اهل معانی
ظاهر
کیست درین دور پیر اهل معانی | آن که به هم جمع کرد عشق و جوانی | |||||
قربت معشوق از اهل عشق توان یافت | راه بود بی شک از صور به معانی | |||||
گر تو چو شاهان برین بساط نشینی | نیست تو را خانه در حدود مکانی | |||||
در نفسی هر چه آن تست ببازی | در ندبی ملک هر دو کون نمانی | |||||
نور امانت ز تو چنان بدرخشد | کتش برق از خلال ابر دخانی | |||||
خضر شوی در بقا و دانش و آنگاه | آب در اجزای تو کند حیوانی | |||||
علم تو آنجا رسد بدو که چو حلاج | گویی انا الحق و نام خویش ندانی | |||||
همچو عروسان به چشم سر تو پیدا | رو بنمایند رازهای نهانی | |||||
جسم تو ز آن سان سبک شود که تو گویی | برد بدن از جوار روح گرانی | |||||
فاتحهی این حدیث دارد یک رنگ | ست جهت را بنور سبع مثانی | |||||
هر که مرو را شناخت نیز نپرداخت | از عمل جان به علمهای زبانی | |||||
گر خورد آب حیوة زنده نگردد | دل که ندارد بدو تعلق جانی | |||||
من نرسیدم بدین مقام که گفتم | گر برسی تو سلام من برسانی |