سیف فرغانی (غزلها)/مشکل است این که کسی را به کسی دل برود
ظاهر
مشکل است این که کسی را به کسی دل برود | مهرش آسان به درون آید و مشکل برود | |||||
دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت | دیر باید که مرا نقش تو از دل برود | |||||
بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق | کشتی من نه همانا که به ساحل برود | |||||
بی وصال تو من مرده چراغم مانده | همچو پروانه که شمعش ز مقابل برود | |||||
در عروسی جمال تو نمیدانم کس | که ز پیرایهی سودای تو عاطل برود | |||||
با تو خوبی نتوان گفت و ندارم باور | که به تبریز کسی آید و عاقل برود | |||||
آمن از فتنهی حسن تو درین دوران نیست | مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود | |||||
لایق بدرقهی راه تو از هر چه مراست | آب چشمی است که آن با تو به منزل برود | |||||
خاک کویت همه، گل گشت ز آب چشمم | چون گران بار جفاهای تو در گل برود؟! | |||||
عهد کرده است که در محمل تن ننشیند | جانم، آن روز که از کوی تو محمل برود | |||||
سیف فرغانی یار است تو را حاصل عمر | چه بود فایده از عمر چو حاصل برود؟ |