سیف فرغانی (غزلها)/ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان
ظاهر
ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان | تا من دمی برآرم اندر کنار جانان | |||||
در خواب کن زمانی آسودگان شب را | کان ماه رو نترسد ز آواز صبح خوانان | |||||
ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو | گل را چه قدر باشد در دست باغبانان | |||||
کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد | کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان | |||||
در عشق صبر باید تا وصل رو نماید | اینجا به کار ناید تدبیر کاردانان | |||||
پیران کار دیده گفتند راست ناید | پیراهن تعشق جز بر تن جوانان | |||||
لب بر لب چو شکر آن را شود میسر | کو چون مگس نترسد از آستین فشانان | |||||
رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم | آن کو به گرد کویت میگشت شعر خوانان | |||||
ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت | «خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان» |