سیف فرغانی (غزلها)/کسی کو همچو تو جانان ندارد
ظاهر
کسی کو همچو تو جانان ندارد | اگر چه زنده باشد جان ندارد | |||||
گل وصلت نبوید گر چو غنچه | دلی پر خون لبی خندان ندارد | |||||
شده چون تو توانگر را خریدار | فقیری کز گدایی نان ندارد | |||||
نخواهم بی تو ملک هر دو عالم | که بی تو هر دو عالم آن ندارد | |||||
غم ما خور دمی کنجا که ماییم | ولایت غیر تو سلطان ندارد | |||||
تویی غمخوار درویشان و هرگز | دل شادت غم ایشان ندارد | |||||
گداپرور نباشد آن توانگر | که همت همچو درویشان ندارد | |||||
به من ده ز آن لب جان بخش بوسی | که درد دل جز این درمان ندارد | |||||
دلم چون جای عشق تست او را | بگو تا جای خود ویران ندارد | |||||
غم عشق تو را عنبر مثال است | که عنبر بوی خود پنهان ندارد | |||||
گل حسنی که تا امروز بشکفت | به غیر از روی تو بستان ندارد | |||||
امید سیف فرغانی به وصل است | که مسکین طاقت هجران ندارد | |||||
بفرمان تو صد درد است او را | وگر ناله کند فرمان ندارد |