سیف فرغانی (غزلها)/ای مه و خور به روی تو محتاج
ظاهر
ای مه و خور به روی تو محتاج | بر سر چرخ خاک پای تو تاج | |||||
چه کنم وصف تو که مستغنی ست | مه ز گلگونه گل ز اسپیداج | |||||
هر که جویای تو بود همه روز | همه شبهای او بود معراج | |||||
پادشاهان که زر همیبخشند | به گدایان کوی تو محتاج | |||||
ندهد عاشق تو دل به کسی | به کسی چون دهد خلیفه خراج | |||||
عیب نبود تصلف از عاشق | کفر نبود اناالحق از حلاج | |||||
عشق را باک نیست از خون ریز | ترک را رحم نیست در تاراج | |||||
چاره با عشق نیست جز تسلیم | خوف جان است با ملوک لجاج | |||||
دل نیاید بتنگ از غم عشق | کعبه ویران نگردد از حجاج | |||||
دل به تو داد سیف فرغانی | از نمد پاره دوخت بر دیباج | |||||
سخن اهل ذوق میگوید | بانگ بلبل همی کند دراج |