سیف فرغانی (غزلها)/ای منور به روی تو هر چشم
ظاهر
ای منور به روی تو هر چشم | در دلم نور تو چو در سر چشم | |||||
هر دم از حسن تو دگر رنگی | روی تو جلوه کرده بر هر چشم | |||||
مه چو خورشید جویدت هر روز | تا به رویت کند منور چشم | |||||
دست صدقم کشد به میل نیاز | خاک پایت چو سرمه اندر چشم | |||||
به خیال تو خانهی دل را | هر نفس میکند مصور چشم | |||||
تا مرا در غم تو با لب خشک | دل به خون جگر کند تر چشم | |||||
هر که را آب چشم بهر تو نیست | همچو سیلش شود مکدر چشم | |||||
بچشم، زهرم ار کنی در جام | بکشم، بارم ار نهی بر چشم | |||||
دل چو مست می محبت شد | خمر عشق تو بود و ساغر چشم | |||||
از سر ناز در چمن روزی | ای مه لاله روی عبهر چشم | |||||
هست در باغ همچو من بیمار | بهر تو نرگس مزور چشم | |||||
هم ز چشم تو خوب منظر روی | هم ز روی تو خوب منظر چشم | |||||
هر که دل در تو بست بی بصر است | گر گشاید به روی دیگر چشم | |||||
پرده بر وی فروگذار که هست | این دل همچو خانه را در چشم |