سیف فرغانی (غزلها)/ای شکر لب نظری سوی من مسکین کن
ظاهر
ای شکر لب نظری سوی من مسکین کن | ترک یک بوسه بگو کام مرا شیرین کن | |||||
دهن و قند لبت پستهی شکر مغزست | تو از آن پسته مرا طوطی شکرچین کن | |||||
نرگس مست بگردان، دل و جان برهم زن | سنبل جعد بیفشان و جهان مشکین کن | |||||
ز آن تنی کز سمن و یاسمنش عار آید | دم به دم پیرهنی پر ز گل و نسرین کن | |||||
تو ز کار دگران هیچ نمیپردازی | تا بگویم که نگاهی به من غمگین کن | |||||
همه ذرات جهان از تو مدد میخواهند | آفتابا نظری سوی من مسکین کن | |||||
عالمی بیدق نطع هوس وصل تواند | آخر ای شاه رخ خود سوی این فرزین کن | |||||
با تو در هر ندبم دست عمل جان بازی است | ببری یا ببرم؟ عاقبتم تعیین کن | |||||
نخوهم دیدن خود آرزویم دیدن تست | روی چون آینه بنما و مرا خودبین کن | |||||
آستان در تو خواستم از دولت، گفت | تا برو سر نهم ای بخت مرا تمکین کن | |||||
گفت هیهات که آن خوابگه شیران است | آن به تو کی رسد از خاک چو سگ بالین کن | |||||
از پی فاتحهی وصل دعایی گفتم | تا برین ختم شود فاتحه را آمین کن | |||||
سیف فرغانی شوریده شد از دیدن تو | تو به شیرین لب خود شور ورا تسکین کن |