سیف فرغانی (غزلها)/دلبرا حسن رخت میندهد دستوری
ظاهر
دلبرا حسن رخت میندهد دستوری | که به هم جمع شود عاشقی و مستوری | |||||
آمدن پیش تو بختم ننماید یاری | رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری | |||||
اگر از حال منت هیچ نمیسوزد دل | تو که این حال نبودهست تو را معذوری | |||||
پیش عشاق تو بهتر ز غنا، درویشی | نزد بیمار تو خوشتر ز شفا، رنجوری | |||||
گر به نزدیک تو سهل است مرا طاقت نیست | اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری | |||||
گر به دست اجل از پای درآید تن من | از می عشق بود در سر من مخموری | |||||
ما جهان را به تو بینیم که در خانهی چشم | دیده مانند چراغ است و تو در وی نوری | |||||
پرده از روی برانداز دمی تا آفاق | به تو آراسته گردد چو بهشت از حوری | |||||
سیف فرغانی در کار جزا چشم مدار | پادشازادهی ملکی چه کنی مزدوری؟ |