سیف فرغانی (غزلها)/چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟!
ظاهر
چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟! | صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست | |||||
مر تو را نیست به من میل و شکیبایی هست | بنده را هست به تو میل و شکیبایی نیست | |||||
چه بود سود از آن عمر که بیدوست رود | چه بود فایده از چشم چو بینایی نیست | |||||
بر سر کوی تو در قید وفای خویشم | ورنه نارفتنم ای دوست ز بیپایی نیست | |||||
من سگ کویم و هر جای مرا ماوایی است | بودنم بر در این خانه ز بی جایی نیست | |||||
گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را | بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست | |||||
دل رهایی طلبد از تو به هر روی که هست | ور چه داند که چو روی تو به زیبایی نیست | |||||
در چو در بحر بود چون تو نباشد صافی | گل چو بر شاخ بود چون تو به رعنایی نیست | |||||
سیف فرغانی هر روز بیاید بر تو | دولت آنکه تو یک شب بر او آیی نیست |