سیف فرغانی (غزلها)/تا نقش تو هست در ضمیرم
ظاهر
تا نقش تو هست در ضمیرم | نقش دگری کجا پذیرم | |||||
آن هندوی چشم را غلامم | و آن کافر زلف را اسیرم | |||||
چشم تو به غمزهی دلاویز | مستی است که میزند به تیرم | |||||
ای عشق مناسبت نگهدار | او محتشم است و من فقیرم | |||||
صدسال اگر بسوزم از عشق | و این خود صفتی است ناگزیرم، | |||||
باشد چو چراغ حاصلم آن | کاخر چو بسوختم بمیرم | |||||
گر عشق بسوزدم عجب نیست | کو آتش تیز و من حریرم | |||||
شمعم که به عاقبت درین سوز | هم کشته شوم اگر نمیرم | |||||
در گوش نکردم از جوانی | پندی که بداد عقل پیرم | |||||
برخاستهام بدان کزین پس | «بنشینم و صبر پیش گیرم» | |||||
دل زنده به عشق تست غم نیست | گر من ز محبتت بمیرم |