سیف فرغانی (غزلها)/مست عشقت به خود نیاید باز
ظاهر
مست عشقت به خود نیاید باز | ور ببری سرش چو شمع به گاز | |||||
ای به نیکی ز خوب رویان فرد | وی به خوبی ز نیکوان ممتاز | |||||
هر که در سایهی تو باشد نیست | روز او را به آفتاب نیاز | |||||
هر که را عشق تو طهارت داد | در دو عالم نیافت جای نماز | |||||
قبله چون روی تست عاشق را | دل به سوی تو به که رو به حجاز | |||||
عشق تو در درون ما ازلیست | ما نه اکنون همی کنیم آغاز | |||||
هیچ بیدرد را نخواهد عشق | هیچ گنجشک را نگیرد باز | |||||
عشق بر من ببست راه وصال | شیر بر سگ نمیکند در باز | |||||
تا سخن از پی تو میگویم | بلبل از بهر گل کند آواز | |||||
عشق سلطان قاهر است و کند | صد چو محمود را غلام ایاز | |||||
همچو فرهاد بینوایی را | عشق با خسروان کند انباز | |||||
هر که از بهر تو نگفت سخن | سخنش در حقیقت است مجاز | |||||
دلم از قوس ابروت آن دید | که هدف از کمان تیرانداز | |||||
به تو حسن تو ره نمود مرا | بوی مشک است مشک را غماز | |||||
نوبت تست سیف فرغانی | به سخن شور در جهان انداز | |||||
کفرین میکنند بر سخنت | شکر از مصر و سعدی از شیراز | |||||
سوز اهل نیاز نشناسد | متنعم درون پردهی ناز |