سیف فرغانی (غزلها)/کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
ظاهر
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست | کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست | |||||
دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو | که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست | |||||
در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را | وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نیست | |||||
در طلب کاری گلزار وصالت امروز | نیست راهی که درو پای من و خار تو نیست | |||||
شربت وصل تو را وقت صلای عام است | ز آنکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست | |||||
من به شکرانهی وصلت دل و جان پیش کشم | گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نیست | |||||
در بهای نظری از تو بدادم جانی | بپذیر از من اگر چند سزاوار تو نیست | |||||
وصل تو خواستم از لطف تو روزی، گفتی | چون مرا رای بود حاجت گفتار تو نیست | |||||
سیف فرغانی از تو به که نالد چون هیچ | «کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست» |