سیف فرغانی (غزلها)/بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن
ظاهر
بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن | بنمای رخ رنگین ناموس قمر بشکن | |||||
چون چشم ترم دیدی لب بر لب خشکم نه | آن شربت هجران را تلخی به شکر بشکن | |||||
دنیا ز دهان تو مهر از خمشی دارد | آن طرفه غزل برخوان و آن مهر بزر بشکن | |||||
گر کان بدخشان را سنگی است برو رنگی | تو حقهی در بگشا سنگش به گهر بشکن | |||||
ور نیشکر مصری از قند زند لافی | تو خشک نباتش را ز آن شکر تر بشکن | |||||
دل گنج زرست، او را در بسته همی دارم | دست آن تو زربستان، حکم آن تو، در بشکن | |||||
در کفهی میزانت کعبه چه بود؟ سنگی | ای قبلهی جان ز آن دل ناموس حجر بشکن | |||||
هان ای دل اشکسته گر دوست خوهد خود را | از بهر رضای او صدبار دگر بشکن | |||||
رو بر سر کوی او بنشین و به دست خود | پایی که همی بردت هر سو به سفر بشکن | |||||
چون سیف به کوی او باید که درست آیی | خود عشق تو را گوید کز خود چه قدر بشکن |