پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)
ظاهر
- به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
- ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
- ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
- ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
- ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن
- ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن
- کبوتر بچهای با شوق پرواز
- جهاندیده کشاورزی بدشتی
- شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست:
- از ساحت پاک آشیانی
- وقت سحر، به آینهای گفت شانهای
- بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
- مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی
- بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت
- روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
- بلبل آهسته به گل گفت شبی
- به نومیدی، سحرگه گفت امید
- با دوک خویشن، پیرزنی گفت وقت کار
- تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر
- ای گربه، ترا چه شد که ناگاه
- ای مرغک خرد، ز اشیانه
- عالمی طعنه زد به نادانی
- عدسی وقت پختن، از ماشی
- بادی وزید و لانهی خردی خراب کرد
- بلبلی از جلوهی گل بی قرار
- به ماه دی، گلستان گفت با برف
- شنیدستم که وقت برگریزان
- بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش
- خمید نرگس پژمردهای ز انده و شرم
- بزرگی داد یک درهم گدا را
- بغاری تیره، درویشی دمی خفت
- به سر خاک پدر، دخترکی
- دید موری در رهی پیلی سترک
- گفت دیوار قصر پادشهی
- به آب روان گفت گل کاز تو خواهم
- ز سری، موی سپیدی روئید
- بدامان گلستانی شبانگاه
- نهال تازه رسی گفت با درختی خشک
- در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی
- لالهای با نرگس پژمرده گفت
- دختری خرد، بمهمانی رفت
- گفت تیری با کمان، روز نبرد
- دختری خرد، شکایت سر کرد
- گفت ماهیخوار با ماهی ز دور
- به درویشی، بزرگی جامهای داد
- کودکی در بر، قبائی سرخ داشت
- نهان شد از گل زردی گلی سپید که ما
- کاهلی در گوشهای افتاد سست
- کسی که بر سر نرد جهان قمار نکرد
- گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری
- بلبلی شیفته میگفت به گل
- بطعنه پیش سگی گفت گربه کای مسکین
- بر سر راهی، گدائی تیرهروز
- مرغی بباغ رفت و یکی میوه کند و خورد
- آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز
- بالماس میزد چکش زرگری
- حکایت کرد سرهنگی به کسری
- برد دزدی را سوی قاضی عسس
- اینچنین خواندم که روزی روبهی
- قاضی کشمر ز محضر، شامگاه
- بلبلی گفت بکنج قفسی
- در آبگیر، سحرگاه بط بماهی گفت
- شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
- شکایت کرد روزی دیده با دل
- گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهای
- شنیدهاید که روزی بچشمهی خورشید
- در آنساعت که چشم روز میخفت
- ای که عمریست راه پیمائی
- گفت سوزن با رفوگر وقت شام
- خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
- ز قلعه، ماکیانی شد به دیوار
- تو چو زری، ای روان تابناک
- بشکوه گفت جوانی فقیر با پیری
- سخن گفت با خویش، دلوی بنخوت
- آن نشنیدید که در شیروان
- کبوتری، سحر اندر هوای پروازی
- نهفتن بعمری غم آشکاری
- به جغذ گفت شبانگاه طوطی از سر خشم
- بصحرا، سرود اینچنین خارکن
- نهان کرد دیوانه در جیب، سنگی
- براهی در، سلیمان دید موری
- اشک طرف دیده را گردید و رفت
- بکنج مطبخ تاریک، تابه گفت به دیگ
- شاهدی گفت بشمعی کامشب
- شباهنگام، کاین فیروزه گلشن
- چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
- نیکنامی نباشد، از ره عجب
- روز شکار، پیرزنی با قباد گفت
- با بنفشه، لاله گفت ای بیخبر
- بزندان تاریک، در بند سخت
- نارونی بود به هندوستان
- برزگری پند به فرزند داد
- غنچهای گفت به پژمرده گلی
- شنیدم بود در دامان راغی
- کودکی کوزهای شکست و گریست
- تاجری در کشور هندوستان
- عاقلی، دیوانهای را داد پند
- سحرگه، غنچهای در طرف گلزار
- ببام قلعهای، باز شکاری
- زاغی بطرف باغ، بطاوس طعنه زد
- ز دامی دید گنجشگی همائی
- در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست
- فتاد طائری از لانه و ز درد تپید
- ز حیله، بر در موشی نشست گربه و گفت
- نخودی گفت لوبیائی را
- کرد آسیا ز آب، سحرگاه باز خواست
- سرو خندید سحر، بر گل سرخ
- دی، کودکی بدامن مادر گریست زار
- گربهی پیری، ز شکار اوفتاد
- به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون
- گفت با صید قفس، مرغ چمن
- نخوانده فرق سر از پای، عزم کو کردیم
- یکی گوهر فروشی، ثروت اندوز
- گه احرام، روز عید قربان
- موشکی را بمهر، مادر گفت
- شمع بگریست گه سوز و گداز
- دی، مرغکی بمادر خود گفت، تا بچند
- بچشم عجب، سوی کاه کرد کوه نگاه
- بخویش، هیمه گه سوختن بزاری گفت
- کاشکی، وقت را شتاب نبود
- پیام داد سگ گله را، شبی گرگی
- شنیدستم یکی چوپان نادان
- پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
- باغبانی، قطرهای بر برگ گل
- به گربه گفت ز راه عتاب، شیر ژیان
- بلبلی گفت سحر با گل سرخ
- صبحدم، صاحبدلی در گلشنی
- نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت
- بطرف گلشنی، در نوبهاری
- گل سرخ، روزی ز گرما فسرد
- در باغ، وقت صبح چنین گفت گل به خار
- صبحدم، تازه گلی خودبین گفت
- گلی، خندید در باغی سحرگاه
- گفت گرگی با سگی، دور از رمه
- نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی
- دزد عیاری، بفکر دستبرد
- آن نشنیدید که یک قطره اشک
- شنیدستم که اندر معدنی تنگ
- مادر موسی، چو موسی را به نیل
- با مرغکان خویش، چنین گفت ماکیان
- یکی مرغ زیرک، ز کوتاه بامی
- محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
- دید موری طاسک لغزندهای
- شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت
- با مور گفت مار، سحرگه بمرغزار
- قاضی بغداد، شد بیمار سخت
- نوگلی، روزی ز شورستان دمید
- جوانی چنین گفت روزی به پیری
- بزرگمهر، به شیروان نوشت که خلق
- به سوزنی ز ره شکوه گفت پیرهنی
- ز درد پای، پیرزنی ناله کرد زار
- شب شد و پیر رفوگر ناله کرد
- صبح آمد و مرغ صبحگاهی
- هر که با پاکدلان، صبح و مسائی داد
- سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
- همای دید سوی ماکیان بقلعه و گفت
- جعل پیر گفت با انگشت
- سپیدهدم، نسیمی روح پرور
- ای نهال آرزو، خوش زی که بار آوردهای
- ای دل، اول قدم نیکدلان
- گفت با خاک، صبحگاهی باد
- آب نالید، وقت جوشیدن
- ای جسم سیاه مومیائی
- ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی
- پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
- اینکه خاک سیهش بالین است
- دو همراز