پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/عالمی طعنه زد به نادانی
ظاهر
عالمی طعنه زد به نادانی | که بهر موی من دو صد هنر است | |||||
چون توئی را به نیم جو نخرند | مرد نادان ز چارپا بتر است | |||||
نه تن این، بر دل تو بار بلاست | نه سر این، بر تن تو درد سر است | |||||
بر شاخ هنر چگونه خوری | تو که کارت همیشه خواب و خور است | |||||
نشود هیچگاه پیرو جهل | هر که در راه علم، رهسپر است | |||||
نسزد زندگی و بیخبری | مرده است آنکه چون تو بیخبر است | |||||
ره آزادگان، دگر راهی است | مردمی را اشارتی دگر است | |||||
راحت آنرا رسد که رنج برد | خرمن آنرا بود که برزگر است | |||||
هنر و فضل در سپهر وجود | عالم افروز چون خور و قمر است | |||||
گر تو هفتاد قرن عمر کنی | هستیت هیچ و فرصتت هدر است | |||||
سر ما را بسر بسی سوداست | ره ما را هزار رهگذر است | |||||
نه شما را از دهر منظوری است | نه کسی را سوی شما نظر است | |||||
همهی خلق، دوستان منند | مگسانند هر کجا شکر است | |||||
همچو مرغ هوا سبک بپرم | که مرا علم، همچو بال و پر است | |||||
وقت تدبیر، دانشم یار است | روز میدان، فضیلتم سپر است | |||||
باغ حکمت، خزان نخواهد دید | هر زمان جلوهایش تازهتر است | |||||
همتراز وی گنج عرفان نیست | هر چه در کان دهر، سیم و زر است | |||||
عقل، مرغ است و فکر دانهی او | جسم راهی و روح راهبر است | |||||
هم ز جهل تو سوخت حاصل تو | عمر چون پنبه، جهل چون شرر است | |||||
صبح ما شامگه نخواهد داشت | آفتاب شما به باختر است | |||||
تو ز گفتار من بسی بتری | آنچه گفتم هنوز مختصر است | |||||
گفت ما را سر مناقشه نیست | این چه پر گوئی و چه شور و شر است | |||||
بی سبب گرد جنگ و کینه مگرد | که نه هر جنگجوی را ظفر است | |||||
فضل، خود همچو مشک، غماز است | علم، خود همچو صبح، پرده در است | |||||
چون بنائی است پست، خود بینی | که نهاش پایه و نه بام و در است | |||||
گفتهی بی عمل چو باد هواست | ابره را محکمی ز آستر است | |||||
هیچگه شمع بی فتیله نسوخت | تا عمل نیست، علم بی اثر است | |||||
خویش را خیره بی نظیر مدان | مادر دهر را بسی پسر است | |||||
اگرت دیدهایست، راهی پوی | چند خندی بر آنکه بی بصر است | |||||
نیکنامی ز نیک کاری زاد | نه ز هر نام، شخص نامور است | |||||
خویشتن خواه را چه معرفتست | شاخه عجب را چه برگ و بر است | |||||
از سخن گفتن تو دانستم | که نه خشک اندرین سبد، نه تر است | |||||
در تو برقی ز نور دانش نیست | همه باد بروت بی ثمر است | |||||
اگر این است فضل اهل هنر | خنکا آن کسی که بی هنر است |