پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/تاجری در کشور هندوستان
ظاهر
تاجری در کشور هندوستان | طوطی زیبا خرید از دوستان | |||||
خواجه شد در دام مهرش پای بند | دل ز کسب و کار خود، یکباره کند | |||||
در کنار او نشستی صبح و شام | نه نصیحت گوش کردی، نه پیام | |||||
تا شد آن طوطی، برای سودگر | هم رفیق خانه، هم یار سفر | |||||
هر زمانش، زیر پا شکر فشاند | گاه بر دوش و گهی بر سر نشاند | |||||
بزم، خالی شد شبی از این و آن | خانه ماند و طوطی و بازارگان | |||||
گفت سوداگر بطوطی، کای عزیز | خواب از من برده ادراک و تمیز | |||||
چونکه امشب خانه از مردم تهی است | خفتن ما هر دو، شرط عقل نیست | |||||
نوبت کار است، اهل کار باش | من چو خفتم، ساعتی بیدار باش | |||||
دخمه بسیار است، این ویرانه را | پاسبانی کن یک امشب، خانه را | |||||
چون نگهبان بهر سو کن نظر | بام کوتاهست، گر بسته است در | |||||
طوطیک پر کرد زان گفتار، گوش | شد سراپا از برای کار، هوش | |||||
سودگر خفت و ز شب پاسی گذشت | هم قفس، هم خانه، قیراندود گشت | |||||
برفکند از گوشهای، دزدی کمند | شد بزیر آهسته از بام بلند | |||||
موش در انبار شد، دهقان کجاست | بیم طوفانست کشتیبان کجاست | |||||
هر چه دید و یافت، چون ارزنش چید | غیر انبان شکر، کان را ندید | |||||
کرد همیانها تهی، آن جیب بر | زانکه جیب خویش را میخواست پر | |||||
دزد، بار خویش بست و شد روان | خانهی خالی بماند و پاسبان | |||||
صبحدم برخاست بازرگان ز خواب | حجرهها را دید، بی فرش و خراب | |||||
خواست کز همسایه گیرد کوزهای | گشت یکساعت برای موزهای | |||||
کرد از انبار و از مخزن گذر | نه اثر از خشک دید و نه ز تر | |||||
چشم طوطی چون ببازرگان فتاد | بانگ زد کای خواجه صبحت خیر باد | |||||
گفت آب این غرقه را از سر گذشت | کار من، دیگر ز خیر و شر گذشت | |||||
سودم آخر دود شد، سرمایه خاک | خانه مانند کف دست است پاک | |||||
فرشها کو، کیسههای زر کجاست | گفت خامش کیسهی شکر بجاست | |||||
گفت دیشب در سرای ما که بود | گفت شخصی آمد اما رفت زود | |||||
گفت دستار مرا بر سر نداشت | گفت من دیدم که شکر بر نداشت | |||||
گفت مهر و بدره از جیبم که برد | گفت کس یکذره زین شکر نخورد | |||||
زانچه گفتی، نکتهها آموختم | چشم روشن بین بهر سو دوختم | |||||
هر کجا کردم نگاه از پیش و پس | کاله، این انبان شکر بود و بس | |||||
پیش ما، ای خواجه، شکر پر بهاست | تا چه چیز ارزنده، در نزد شماست |