پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/نهفتن بعمری غم آشکاری
ظاهر
نهفتن بعمری غم آشکاری | فکندن بکشت امیدی شراری | |||||
بپای نهالی که باری نیارد | جفا دیدن از آب و گل، روزگاری | |||||
ببزم فرومایگان ایستادن | نشستن بدریوزه در رهگذاری | |||||
ز بیم هژبران، پناهنده گشتن | بگرگی سیه دل، بتاریک غاری | |||||
ز سنگین دلی، خواهش لطف کردن | سوی ناکسی، بردن از عجز کاری | |||||
بجای گل آرزوئی و شوقی | نشاندن بدل، نوک جانسوز خاری | |||||
بدریا درافتادن و غوطه خوردن | نه جستن پناهی، نه دیدن کناری | |||||
زبون گشتن از درد و محروم ماندن | بهر جا برون بودن از هر شماری | |||||
شنیدن ز هر سفله، حرف درشتی | ز مردم کشی، خواستن زینهاری | |||||
بهی، پراکنده گشتن چو کاهی | ز بادی، پریشان شدن چون غباری | |||||
بسی خوشتر و نیکتر نزد دانا | ز دمسازی یار ناسازگاری |