پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/کبوتر بچهای با شوق پرواز
ظاهر
کبوتر بچهای با شوق پرواز | به جرئت کرد روزی بال و پر باز | |||||
پرید از شاخکی بر شاخساری | گذشت از بامکی بر جو کناری | |||||
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک | شدش گیتی به پیش چشم تاریک | |||||
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه | ز رنج خستگی درماند در راه | |||||
گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد | گه از تشویش سر در زیر پر کرد | |||||
نه فکرش با قضا دمساز گشتن | نهاش نیروی زان ره بازگشتن | |||||
نه گفتی کان حوادث را چه نامست | نه راه لانه دانستی کدامست | |||||
نه چون هر شب حدیث آب و دانی | نه از خواب خوشی نام و نشانی | |||||
فتاد از پای و کرد از عجز فریاد | ز شاخی مادرش آواز در داد | |||||
کزینسان است رسم خودپسندی | چنین افتند مستان از بلندی | |||||
بدن خردی نیاید از تو کاری | به پشت عقل باید بردباری | |||||
تو را پرواز بس زودست و دشوار | ز نو کاران که خواهد کار بسیار | |||||
بیاموزندت این جرئت مه و سال | همت نیرو فزایند، هم پر و بال | |||||
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است | هنوز از چرخ، بیم دستبرد است | |||||
هنوزت نیست پای برزن و بام | هنوزت نوبت خواب است و آرام | |||||
هنوزت انده بند و قفس نیست | بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست | |||||
نگردد پخته کس با فکر خامی | نپوید راه هستی را به گامی | |||||
ترا توش هنر میباید اندوخت | حدیث زندگی میباید آموخت | |||||
بباید هر دو پا محکم نهادن | از آن پس، فکر بر پای ایستادن | |||||
پریدن بی پر تدبیر، مستی است | جهان را گه بلندی، گاه پستی است | |||||
به پستی در، دچار گیر و داریم | ببالا، چنگ شاهین را شکاریم | |||||
من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج | ترا آسودگی باید، مرا رنج | |||||
تو هم روزی روی زین خانه بیرون | ببینی سِحر بازی های گردون | |||||
از این آرامگه وقتی کنی یاد | که آبش برده خاک و باد بنیاد | |||||
نهای تا زاشیان امن دلتنگ | نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ | |||||
مرا در دامها بسیار بستند | ز بالم کودکان پرها شکستند | |||||
گه از دیوار سنگ آمد گه از در | گهم سرپنجه خونین شد گهی سر | |||||
نگشت آسایشم یک لحظه دمساز | گهی از گربه ترسیدم، گه از باز | |||||
هجوم فتنههای آسمانی | مرا آموخت علم زندگانی | |||||
نگردد شاخک بی بن برومند | ز تو سعی و عمل باید، ز من پند |