پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/آن نشنیدید که یک قطره اشک
ظاهر
آن نشنیدید که یک قطره اشک | صبحدم از چشم یتیمی چکید | |||||
برد بسی رنج نشیب و فراز | گاه در افتاد و زمانی دوید | |||||
گاه درخشید و گهی تیره ماند | گاه نهان گشت و گهی شد پدید | |||||
عاقبت افتاد بدامان خاک | سرخ نگینی بسر راه دید | |||||
گفت، که ای، پیشه و نام تو چیست | گفت مرا با تو چه گفت و شنید | |||||
من گهر ناب و تو یک قطره آب | من ز ازل پاک، تو پست و پلید | |||||
دوست نگردند فقیر و غنی | یار نباشند شقی و سعید | |||||
اشک بخندید که رخ بر متاب | بی سبب، از خلق نباید رمید | |||||
داد بهر یک، هنر و پرتوی | آنکه در و گوهر و اشک آفرید | |||||
من گهر روشن گنج دلم | فارغم از زحمت قفل و کلید | |||||
پردهنشین بودم ازین پیشتر | دور جهان، پرده ز کارم کشید | |||||
برد مرا باد حوادث نوا | داد تو را، پیک سعادت نوید | |||||
من سفر دیده ز دل کردهام | کس نتوانست چنین ره برید | |||||
آتش آهیم، چنین آب کرد | آب شنیدید کز آتش جهید | |||||
من بنظر قطره، بمعنی یمم | دیده ز موجم نتواند رهید | |||||
همنفسم گشت شبی آرزو | همسفرم بود، صباحی امید | |||||
تیرگی ملک تنم، رنجه کرد | رنگم از آن روی، بدینسان پرید | |||||
تاب من، از تاب تو افزونتر است | گر چه تو سرخی بنظر، من سپید | |||||
چهر من از چهرهی جان، یافت رنگ | نور من، از روشنی دل رسید | |||||
نکته درینجاست، که ما را فروخت | گوهری دهر و شما را خرید | |||||
کاش قضایم، چو تو برمیفراشت | کاش سپهرم، چو تو برمیگزید |