پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/دید موری در رهی پیلی سترک
ظاهر
دید موری در رهی پیلی سترک | گفت باید بود چون پیلان بزرگ | |||||
من چنین خرد و نزارم زانسبب | که نه روز آسایشی دارم، نه شب | |||||
بار بردم، کار کردم هر نفس | نه گرفتم مزد، نه گفتند بس | |||||
ره سپردم روزها و ماهها | اوفتادم بارها در راهها | |||||
خاک را کندیم با جان کندنی | ساختیم آرامگاه و مامنی | |||||
دانه آوردیم از جوی و جری | لانه پر کردیم با خشک و تری | |||||
خوی کردم با بد و نیک سپهر | نیکیم را بد شمرد آن سست مهر | |||||
فیل با این جثه دارد فیلبان | من بدین خردی، زبون آسمان | |||||
نان فیل آماده هر شام و سحر | آب و دان مور اندر جوی و جر | |||||
فیل را شد زین اطلس زیب پشت | بردباری، مور را افکند و کشت | |||||
فیل میبالد به خرطوم دراز | مور میسوزد برای برگ و ساز | |||||
کارم از پرهیزکاری به نشد | جز به نان حرص، کس فربه نشد | |||||
اوفتادستیم زیر چرخ جور | بر سر ما میزند این چرخ دور | |||||
آسیای دهر را چون گندمیم | گر چه پیدائیم، پنهان و گمیم | |||||
به کزین پس ترک گویم لانه را | بهر موران واگذارم دانه را | |||||
از چه گیتی کرد بر من کار تنگ | از چه رو در راه من افکند سنگ | |||||
باید این سنگ از میان برداشتن | راه روشن در برابر داشتن | |||||
من از این ساعت شدم پیل دمان | نیست اینجا جای پیل و پیلبان | |||||
لانهی موران کجا و پیل مست | باید اندر خانهی دیگر نشست | |||||
حامی زور است چرخ زورمند | زورمندم من! نترسم از گزند | |||||
بعد از این بازست ما را چشم و گوش | کم نخواهد داد چرخ کم فروش | |||||
فیل گفت این راه مشکل واگذار | کار خود میکن، ترا با ما چکار | |||||
گر شوی یک لحظه با من همسفر | هم در آن یک لحظه پیش آید خطر | |||||
گر بیائی یک سفر ما را ز پی | در سر و ساقت نه رگ ماند، نه پی | |||||
من بهر گامی که بنهادم بخاک | صد هزاران چون ترا کردم هلاک | |||||
من چه میدانم ملخ یا مور بود | هر چه بود، از آتش ما گشت دود | |||||
همعنان من شدن، کار تو نیست | توشهی این راه در بار تو نیست | |||||
در خیال آنکه کاری میکنی | خویش را گرد و غباری میکنی | |||||
ضعف خود گر سنجی و نیروی من | نگروی تا پای داری سوی من | |||||
لانه نزدیک است، از من دور شو | پیلی از موران نیاید، مور شو | |||||
حلقه بهر دام خودبینی مساز | آنچه بردستی، بنادانی مباز | |||||
من نمیبینم ترا در زیر پای | تا توانی زیر پای من میای | |||||
فیل را آن مور از دنبال رفت | هر که رفت از ره، بدین منوال رفت | |||||
ناگهان افتاد زیر پای پیل | هم کثیر از دست داد و هم قلیل | |||||
روح بی پندار، زر بی غش است | آتشست این خودپسندی، آتش است | |||||
پنبهی این شعلهی سوزان شدیم | آتش پندار را دامان زدیم | |||||
جملگی همسایهی این اخگریم | پیش از آن کبی رسد خاکستریم | |||||
حاصلی کش آبیار، اهریمنست | سوزد ار یک خوشه، گر صد خرمنست | |||||
بار هر کس، در خور یارای اوست | موزهی هر کس برای پای اوست |