پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/سرو خندید سحر، بر گل سرخ
ظاهر
سرو خندید سحر، بر گل سرخ | که صفای تو بجز یکدم نیست | |||||
من بیک پایه بمانم صد سال | مرگ، با هستی من توام نیست | |||||
من که آزد و خوش و سرسبزم | پشتم از بار حوادث، خم نیست | |||||
دولت آنست که جاوید بود | خانهی دولت تو، محکم نیست | |||||
گفت، فکر کم و بسیار مکن | سرنوشت همه کس، با هم نیست | |||||
ما بدین یکدم و یک لحظه خوشیم | نیست یک گل، که دمی خرم نیست | |||||
قدر این یکدم و یک لحظه بدان | تا تو اندیشه کنی، آنهم نیست | |||||
چونکه گلزار نخواهد ماندن | گل اگر نیز نماند، غم نیست | |||||
چه غم ار همدم من نیست کسی | خوشتر از باد صبا، همدم نیست | |||||
عمر گر یک دم و گر یک نفس است | تا بکاریش توان زد، کم نیست | |||||
ما بخندیم به هستی و به مرگ | هیچگه چهرهی ما درهم نیست | |||||
آشکار است ستمکاری دهر | زخم بس هست، ولی مرهم نیست | |||||
یک ره ار داد، دو صد راه گرفت | چه توان کرد، فلک حاتم نیست | |||||
تو هم از پای در آئی ناچار | آبت از کوثر و از زمزم نیست | |||||
باید آزاده کسی را خواندن | که گرفتار، درین عالم نیست | |||||
گل چرا خوش ننشیند، دائم | ماهتاب و چمن و شبنم نیست | |||||
یک نفس بودن و نابود شدن | در خور این غم و این ماتم نیست | |||||
هر چه خواندیم، نگشتیم آگه | درس تقدیر، بجز مبهم نیست | |||||
شمع خردی که نسیمش بکشد | شمع این پرتگه مظلم نیست |