پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/با بنفشه، لاله گفت ای بیخبر
ظاهر
با بنفشه، لاله گفت ای بیخبر | طرف گلشن را منظم کردهاند | |||||
از برای جلوه، گلهای چمن | رنگ را با بوی توام کردهاند | |||||
اندرین بزم طرب، گوئی ترا | غرق در دریای ماتم کردهاند | |||||
از چه معنی، در شکستی بی سبب | چون بخاکت ریشه محکم کردهاند | |||||
از چه، رویت در هم و پشتت خم است | از چه رو، کار تو درهم کردهاند | |||||
از چه، خود را پشت سر میافکنی | چون به یارانت مقدم کردهاند | |||||
در زیان این قبای نیلگون | در تو زشتی را مسلم کردهاند | |||||
گفت، بهر بردن بار قضا | عاقلان، پشت از ازل خم کردهاند | |||||
عارفان، از بهر افزودن بجان | از هوی و از هوس، کم کردهاند | |||||
یاد حق بر یاد خود بگزیدهاند | کار ابراهیم ادهم کردهاند | |||||
رهروان این گذرگاه، آگهند | توش راه خود فراهم کردهاند | |||||
گلههای معنی، از فرسنگها | گرگ خود را دیده و رم کردهاند | |||||
چون در آخر، جمله شادیها غم است | هم ز اول، خوی با غم کردهاند | |||||
تو نمیدانی که از بهر خزان | باغ را شاداب و خرم کردهاند | |||||
تو نمیبینی چه سیلابی نهان | در دل هر قطره شبنم کردهاند | |||||
هر کسی را با چراغ بینشی | راهی این راه مظلم کردهاند | |||||
از صبا گوئی تو و ما از سموم | بهر ما، این شهد را سم کردهاند | |||||
تو، خوشی بینی و ما پژمردگی | هر کجا، نقشی مجسم کردهاند | |||||
ما بخود، چیزی نکردیم اختیار | کارفرمایان عالم کردهاند | |||||
کردهاند ار پرسشی در کار ما | خلقت و تقدیر، با هم کردهاند | |||||
درزی و جولاههی ما، صنع خویش | در پس این سبز طارم کردهاند |