پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/اشک طرف دیده را گردید و رفت

از ویکی‌نبشته
  اشک طرف دیده را گردید و رفت اوفتاد آهسته و غلتید و رفت  
  بر سپهر تیره‌ی هستی دمی چون ستاره روشنی بخشید و رفت  
  گر چه دریای وجودش جای بود عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت  
  گشت اندر چشمه‌ی خون ناپدید قیمت هر قطره را سنجید و رفت  
  من چو از جور فلک بگریستم بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت  
  رنجشی ما را نبود اندر میان کس نمیداند چرا رنجید و رفت  
  تا دل از اندوه، گرد آلود گشت دامن پاکیزه را بر چید و رفت  
  موج و سیل و فتنه و آشوب خاست بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت  
  همچو شبنم، در گلستان وجود بر گل رخساره‌ای تابید و رفت  
  مدتی در خانه‌ی دل کرد جای مخزن اسرار جان را دید و رفت  
  رمزهای زندگانی را نوشت دفتر و طومار خود پیچید و رفت  
  شد چو از پیچ و خم ره، با خبر مقصد تحقیق را پرسید و رفت  
  جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم میوه‌ای از هر درختی چید و رفت  
  عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت گوش داد و جمله را بشنید و رفت  
  تلخی و شیرینی هستی چشید از حوادث با خبر گردید و رفت  
  قاصد معشوق بود از کوی عشق چهره‌ی عشاق را بوسید و رفت  
  اوفتاد اندر ترازوی قضا کاش میگفتند چند ارزید و رفت