پروین اعتصامی (مثنویات و تمثیلات و مقطعات)/دختری خرد، شکایت سر کرد
ظاهر
دختری خرد، شکایت سر کرد | که مرا حادثه بی مادر کرد | |||||
دیگری آمد و در خانه نشست | صحبت از رسم و ره دیگر کرد | |||||
موزهی سرخ مرا دور فکند | جامهی مادر من در بر کرد | |||||
یاره و طوق زر من بفروخت | خود گلوبند ز سیم و زر کرد | |||||
سوخت انگشت من از آتش و آب | او بانگشت خود انگشتر کرد | |||||
دختر خویش به مکتب بسپرد | نام من، کودن و بی مشعر کرد | |||||
بسخن گفتن من خرده گرفت | روز و شب در دل من نشتر کرد | |||||
هر چه من خسته و کاهیده شدم | او جفا و ستم افزونتر کرد | |||||
اشک خونین مرا دید و همی | خندهها با پسر و دختر کرد | |||||
هر دو را دوش بمهمانی برد | هر دو را غرق زر و زیور کرد | |||||
آن گلوبند گهر را چون دید | دیده در دامن من گوهر کرد | |||||
نزد من دختر خود را بوسید | بوسهاش کار دو صد خنجر کرد | |||||
عیب من گفت همی نزد پدر | عیب جوئیش مرا مضطر کرد | |||||
همه ناراستی و تهمت بود | هر گواهی که در این محضر کرد | |||||
هر که بد کرد، بداندیش سپهر | کار او از همه کس بهتر کرد | |||||
تا نبیند پدرم روی مرا | دست بگرفت و بکوی اندر کرد | |||||
شب بجاروب و رفویم بگماشت | روزم آوارهی بام و در کرد | |||||
پدر از درد من آگاه نشد | هر چه او گفت ز من، باور کرد | |||||
چرخ را عادت دیرین این بود | که به افتاده، نظر کمتر کرد | |||||
مادرم مرد و مرا در یم دهر | چو یکی کشتی بی لنگر کرد | |||||
آسمان، خرمن امید مرا | ز یکی صاعقه خاکستر کرد | |||||
چه حکایت کنم از ساقی بخت | که چو خونابه درین ساغر کرد | |||||
مادرم بال و پرم بود و شکست | مرغ، پرواز ببال و پر کرد | |||||
من، سیه روز نبودم ز ازل | هر چه کرد، این فلک اخضر کرد |